گریه های یاس
خشک آباد
خشک آباد همینجاست بیا !
جمعه 20 مرداد 1391برچسب:کالِ,ضلال,گهواره,شاخه, رخ , :: 9:34 :: نويسنده : عبداله سلامت

سلامِ من، میوه ی کالِ کاغذهای مچاله ام است  که در گلو می ماند و می گندد و دلشوره ی نماندنت چون کرمی  است که می خزد و خود را از دیواره های قلبم بالا می کشد تا نبودنت را به رخ من بکشد .

نگاهم را تر می گذارم تا برای دیدنت سبز بماند و به شاخه شاخه ی دور دستها آویزانش می کنم شاید سایه ی خسته  ات کنارش بنشیند و بال ببندد !
یاس من بی گمان دیگر حوصله ی پوچی مرا نداری من که خویشاوند آفتاب نیستیم من که به شبنم سلام نمی کنم و برای نسیم دستی تکان نمی دهم !
بی شک دیگر از من خسته خواهی شد وقتی ببینی هنوز بوی زمین میدهم و آسمان برایم دور است وستاره ها مرا نمی شناسند
اما من که تمام گریه های یاس را دیدم احساس کردم که فرشته ها لالایی ام را می خوانند ، احساس کردم که باران گهواره ام شده است
من که تمام گریه های یاس را دیدم باور کردم که می توان برپیکر پرواز چند خط  یادگاری نوشت .
آه گریه های یاس من هنگام رفتن ضلال بود مانند باریدن نور از گلوی یک پروانه ی کوچک که بر سر و صورت احساسم می نشست .
یاس من خدا کند هنوز مرا فراموش نکرده باشی  !   
 
  دلنوشته ی عبداله سلامت

 

 


نظرات شما عزیزان:

کبوترحرم
ساعت21:57---19 شهريور 1391
خداوند زیباست وزیبایی را دوست دارد

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 135
بازدید کل : 77442
تعداد مطالب : 27
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1



کدهای جاوا اسکریپت